کد مطلب:235259 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

روی کار آمدن مأمون
پس از درگذشت هارون، طبق عهدنامه و قراردادی كه خود او بسته بود، محمدامین، فرزند زبیده، جانشین پدر شد و مردم هم به محض اطلاع از مرگ هارون در نهم ربیع الاول شب شنبه سال 193 ه ق با امین بیعت كردند.

امین روز جمعه نامه ای به برادرش كه استاندر مرو بود نوشت كه با او بیعت كند. مأمون آورنده ی نامه را زندانی كرد و به صلاحدید فضل بن سهل از اطاعت برادر سرباز زد.

آخر الامر در شب بیست و پنجم محرم در سال 198 ه ق محمدامین كشته شد و خلافت در اختیار مأمون قرار گرفت؛ از همین تاریخ تا سال 204 ه ق مقر خلافتش خراسان بود و در سال بعد، به صلاحدید حضرت رضا علیه السلام به سوی



[ صفحه 23]



بغداد حركت كرد.

مأمون پس از كشتن محمدامین، برادر خود، در یك بحران عجیب سیاسی قرار گرفت، زیرا عده ای از بنی عباس كه طرفدار محمدامین بودند به مخالفت برخاستند علویان نیز پس از شكنجه های سخت و ناراحتیهای زمان هارون نفس تازه ای كشیده، از این آشفتتگی استفاده كردند و هر كدام در گوشه ای علم مخالفت برافراشتند.

صاحب روضة الصفا در ص 153 جلد سوم می نویسد!

فضل بن سهل وزیر مأمون با اینكه از جزئیات این وقایع آگاه بود نمی گذاشت، مأمون از جریان امور آگاه شود و فقط به او گوشزد می كرد كه در هر گوشه ای علویان خروج كرده اند و مردم از آنان متابعت می نمایند؛ هرج و مرج غریبی در كشور عرب پدید آمده است و باید فكری اساسی درباره ی اینها كرد.

بالأخره مأمون برای رفع این آشوب و گرفتاری، ابتكازی به خرج داد كه هنوز پس از گذشت دوازده قرن بعضی دانشمندان خیال می كنند مأمون واقعا به واسطه ی تقرب و انجام وظیفه ی مذهبی این كار را انجام داده است، گرچه بعضی از تواریخ شاهد این مدعاست؛ ولی قرائن آشفتگی اوضاع و دلایل مستند و محكمی از تاریخ، گواهی می دهد كه فقط به منظوری سیاسی و برای تحكیم مبانی سلطنت خود به ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام اقدام نموده است؛ ما در ضمن این بخش به قسمتی از این شواهد اشاره خواهیم كرد.

صاحب الفخری می نویسد: مأمون بزرگان خاندان عباسی و علوی را دعوت نمود و آنها را آزمایش كرد؛ فردی افضل و اصلح و دیندارتر از علی بن موسی الرضا علیه السلام پیدا نكرد. از نوشته الفخری كه نزدیك به همان زمان بود چنین برمی آید كه مأمون شخصی وجیه المله كه مورد اعتماد و مورد خوشحالی هر دو



[ صفحه 24]



فرقه بود انتخاب نمود.

دكتر احمد رفاعی از نویسندگان اخیر و طرفداران اهل سنت می نویسد: این انتخاب و تفویض ولایتعهدی از روی اغراض سیاسی بود.

عاقبت مأمون پس از اطلاع از آشوب و انقلاب عمومی در سراسر كشور اسلام؛ مجلس مشورتی تشكیل داد و در آن مجلس رأی بر آن قرار گرفت كه از جهت استرضای بنی عباس و علویان و هم از لحاظ كنترل اوضاع و تحت نظر گرفتن حضرت رضا علیه السلام كه شخصیتی برجسته و انگشت نمای مسلمانان بود. ایشان را از مدینه به مرو دعوت و ولیعهد خود كند به همین جهت سی و سه هزار نفر از اولاد عباس بن عبدالمطلب را در قصر خلافت خود جمع نمود.

در میان انبوه جمعیت، نظر خود را مبنی بر انتخاب حضرت رضا علیه السلام به ولایتعهدی ابراز كرد [1] به رجاء بن ابی ضحاك، دائی خود كه والی مدینه بود، مأموریت داد كه حضرت رضا علیه السلام را با احترامی زیاد از مدینه به مرو روانه كند.

او علی بن موسی الرضا علیه السلام را از راه بصره و فارس و اصفهان و دشت آهوان و كوه میامی به طرف نیشابور آورد. همین كه به نیشابور رسیدند؛ در محله بلاش آباد در منزل پسنده نامی وارد شدند از آنجا به قریه ی حمراء كه به قدمگاه معروف است، رسیدند؛ سپس به توس و سناباد رهسپار شدند. و از آنجا به مرو حركت كردند؛ در خلال همین مسافرت وقایعی بسیار ارزنده اتفاق افتاد كه به مناسبت، مقداری از آن را برای خوانندگان توضیح می دهیم.



[ صفحه 25]




[1] ص 153، ج 3، روضة الصفا.